loading...

صهبای صهبا

برش های گاه و بیگاه از قصه یک زندگی مشترک

بازدید : 635
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 5:06

صبح امروزمو با اولین جریمه عمرم به جرم نبستن کمربند ایمنی شروع کردم. تا اینجای ماجرا فدای سرم. زنگ زدم به همسر خبر بدم و انتظار داشتم بگه فداسرت که گفت استغفار کن که روزه ت خالص نبوده. گفتم چرا؟ گفت خلاف قوانین راهنمایی رانندگی عمل کردی و چونکع جزء قوانین جمهوری اسلامی‌ان شرعا باید رعایت بشن. از سر صبح تا حالا آشوبم کرده. چند دقیقه پیش زنگ زد و گفت شوخی کردم ، جدی نگیر و خواستم واسه دفعه بعد یادت بمونه. ولی خودم درگیرشم. واقعا همینه دیگه. تفاوت زندگی ما با نظام‌های غیراسلامی‌اینه که قوانین اجتماعی ما قبل از اینکه وجهه بیرونی داشته باشن ، از درون باید ما رو کنترل کنه. یعنی: من کمربند نمی‌بندم که جریمه نشم ، من کمربند نمی‌بندم که جونم سالم بمونه ، من کمربند نمی‌بندم از روی عادت ، بلکه من کمربند می‌بندم چون تحت ولایت خدا هستم. گرفتین چی شد؟ پس بیاین با هم عذاب وژدان بکشیم به خاطر تمام بی قانونیهامون و حتی نیتهای ناجوری که تا الان موقع اجرای قوانین راهنمایی رانندگی داشتیم!

چندتا فیلم و انیمیشن خوب
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 9
  • بازدید کننده امروز : 5
  • باردید دیروز : 62
  • بازدید کننده دیروز : 41
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 111
  • بازدید ماه : 458
  • بازدید سال : 4976
  • بازدید کلی : 12303
  • کدهای اختصاصی